عدل و اشک و عکس
از پکیج شانسی که خریده بودی ، سی دی ِ سریال قهوه تلخ دراومد! میگی : بزار تو کامپیوتر ببینمش میگم: این که برنامه کودک نیست! مالِ بزرگترهاست میگی: اَاَاَاَآه ! این عادلانه نیست !!! ============================================= بابا ، مادرجون رو برده بود دکتر ، منم شدیداً در حال مکالمه تلفنی با دوستم در مورد پایان نامه بودم . تلفنم تموم شد دیدم نیستی اومدم دیدم کارت شناسایی ِ بابا رو برداشتی و بهش نگاه میکنی و گریه میکنی میگم : اشکتو نبینم عسلم! چی شده؟ میگی: اشک عسلتو ببین !!! دلم برای کاظم جون خودم تنگ شده دارم واسش اشک میریزم گریه نکن که اشک هایت حال و هوای مرا نیز بارانی می...